یک پسر

Remember You Die

گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول

رفتم نشستم کنارش

گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت:بفروشم که چی؟

تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر

دیشب حالش بد شد و مرد..

با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟

گفتم:بخرم که چی؟

تا دیروز میخریدم برای عشقم..

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!

اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد..

با مردونگی گفت:بگیر

باید از نو شروع کرد

تو بدون عشقت,من بدون خواهرم...

نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:Text By Tina,ساعت 18:59 توسط Amirreza Mjv| |


آخرين مطالب
» ...
» ...
» بت ..
» ...
» رفتن ..
» ماه ..
» جمعه ها ..
» بار اول ..
» ...
» وقتی که می رفتی ..
» ...
» ...
» ...
» استاد
» راست میگفتی ..
» یه نوع بیماری ..
» ...
» ..
» ما نسلی هستیم که ..
» یاد گرفتم ..

Design By : RoozGozar.com